ترانه 1

82 درصد مخاطبان گفتند لحنتان عالی و معرکه است. حال چه ایده ای برای آیندۀ وبلاگ دارید؟

آمار مطالب

کل مطالب : 160
کل نظرات : 530

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 2
باردید دیروز : 3
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 602
بازدید سال : 1520
بازدید کلی : 196462

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان WWW.chepiha.LoxBlog.Com و آدرس chepiha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 602
بازدید کل : 196462
تعداد مطالب : 160
تعداد نظرات : 530
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

جزیره قشم اخبار جزیره قشم
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : Chepih
تاریخ : پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391
نظرات

اما رفته رفته زمانه تغییر کرد. تعداد خواننده ها خدا بده برکت سر به فلک کشیده. هر روز شاهد ظهور خوانندگان عتیقه هستیم. سر هر کوچه خیابونی استودیو ساخته اند که تعدادشان از تعداد سوپرمارکت ها هم بیشتر شده. کارهای هنری مثلاً با کیفیت صدا برداری عالی منتشر می شود. ولی چه فایده که نه حس و حال دارد و نه مفهوم. ملت با آثار قدیمی زندگی کرده بودند. تو گوشت و استخوانشان نفوذ کرده بود. با تک تک نت ها و کلام های آهنگ ها خاطره داشتند. اما خواننده های الان چه؟ دور از جان برخی از آنها، ترانه ها شده مزخف تر از آن تیپ سوسولی بیخودشان. چرت و پرت محض. یعنی معنا و مفهوم صفر. در این سری از مطالب به چند تا از این اشعار می پردازیم.

اگه تو کوچه بن بست، یه پسین راه تو ایبست، سر خو ایکردی زیر و بی خبر جلو ایوا دست، تو به روی خو میا!

به به. برو وا گَری. چاکَ چاکَ چاکَ. جونُم. یعنه شعر وا ای گَن. بابا شاعر. بابا قصیده سرای معاصر. بابا آرایه های ادبی. بیا ببین چه می کنه این شاعر. همش مفهوم. همش معانی عمیق فلسفی. آخه چقدر تو باحالی شاعر. جون اون قافیه و ردیفت یه کم از این باحالیت را بده ما تا از این بی حالی در بیایم. استاد. ادیب. آن منطقی که در ورای این ابیات گوهر بار نهفته است کمر درک و فهم زیباییهای هنری منو خم کرد، به خدا. جادوی کلام ناب تو روی هر چه سعدی و حافظ بود را کم کرد، به خدا. آه و افسوس فراقی که در دشت وسیع آرزوهاته سینه ام را پر از غم کرد، به خدا. ببین چیکار کردی که منم همینجا یه شعر سرودم. همی شعر تو هَستَ که وسوسه ام کرد، به خدا.

سرُم ایوا که فقط و فقط با یه خط شعر چنان دستشویی فجیعی روی ادبیات غنی این مرز و بوم انجام دادی که بویش تا کرانۀ باختری رود اردن هم رفت. می دونی اولین بار که این آهنگو شنیدم یاد چی افتادم؟ یاد عرفان صوفیان یونان باستان. یعنه که تو به روی خو میا. مرد حسابی. به روی خو میا چن خالو؟ بابا جان فرهنگ مردم ما کلاً یه چیز دیگه است. این شعر اساساً با فرهنگ و طرز فکر و اخلاق مردم شریف ما متفاوته.

از ظاهر شعر چنین بر میاد که شعر از زبان پسری است جوان که برای دختری جوان سروده شده. آقا شاعر رک و راست به دختره میگه که اگه یه غریبه (احتمالاً رقیب عشقی) توی یه کوچۀ بن بست راهتو بست و سرشو انداخت پایین و دستشو آورد جلو ... تو اصلاً بی خیال دنیا و آخرت محل سگ هم نِکرد بِی.

مرد حسابی... کوچۀ بن بست چیه ... یهویی صاف بگه کَرسرایی راحت به خو و به دختکا بکن. حالا گیریم که یه جوونی تو کوچۀ بن بست یه روز پسین راه دختکا ایبست... مرد حسابی بگه ایجا شهر هِرتِن که چوک گلو بره راه دختکا ببنده اون هم توی یه کوچۀ بن بست. مگه مردم ما و جوانان ما غیرت ندارند. چوک غلط اکن بره سر راه دخت مردم ببنده... چطو وا ای شعرُن خو با حیثیت مردم بازی می کنند. کسی نفهمه میگه مردم اینجا چقدر شوتند. بعدش هم، چوک سهار راه دختره را بسته و بلافاصله حس مسلمانیش گل کرده و سرش را انداخته پایین... الان این یعنی که چی؟ مرد حسابی ... تازه الان وقتیشن که سر خو بیاره بالای بالا.

در ادامۀ مثنوی چنین آمده است که: بی خبر جلو ایوا دست ... آ آ آ آ آ آ آ آ... دست خو جلو ایوا که چه غلطه بکن هان؟ دسته گل بده بهش؟ دسته گل ازش بگیره؟ دستشو بگیره؟ خودشو کلاً بگیره؟ چیزی را بگیره و بگُچاره؟ ... بگو ببینم دستشو جلو بیاره که چی؟

از همۀ اینها گذشته. با این اوصاف که تو گفتی ... الان بدترین و خطرناک ترین لحظۀ زندگی یه دختره که. تو کوچۀ خالی و بن بست نیستند که هستند. پسره فکرهایی تو سرش نیست که هست. پسره جلوی راه اون بنده خدا را نمی گیره که می گیره. تازه پسره دستشو هم میاره جلو ... دیگه چی کار می خواستی بکنه که اوضاع از این بدتر بشه ... لابد می خواستی بگی پسره بی خبر ... خیلی عذر می خوام ... شلوارشو هم بکشه پایین ... .

تصورش را بکن. یه دختر توی یه همچین هَچَلی افتاده باشه... این چه توصیۀ بیخودیه که تو می کنی؟ که آهای دختره حالا که این طور شده و اوضاع از این قراره ... هیچی دیگه عزیزم ... تو به روی خو میا ... آخه مرد حسابی اینم شد حرف؟ اینم شد منطق؟ اینم شد نصیحت؟

ملاحظه می فرمایید که چطور بی بند و باری را در قالب ترانه رواج می دهند؟ چطور آبرویمان را بازیچۀ دست خود کرده اند. اگه محض شوخی بوده و اینکه یه چیز بگید بره و آهنگ بندازید روش و بخوانید ... بی جا کرده اید این جملات سخیف را به کار برده اید. اگر هم که جدیه بازم بی خود و بی جا کرده اید. این خاک پاک جای این جور کارها نیست. برید توی شهر هِرت خودتان هر غلطی که دلتان می خواهد بکنید.

به شما نیومده دخترا را نصیحت کنی. دخترای ما خودشان بلدند چکار کنند. با رگ غیرت جنوبیشان می زنند بابای هر پسری که بخواد از این غلطها بکنه را در میارن. بلایی سرش می آورند که از آن آبروی نداشته شان تا ابد چیزی باقی نماند.

 

یا نکنه اون پسره خودتی و داری به طرفت می گی که اگه من اومدم توی کوچه راهت را بستم، تنها کاری که تو باید انجام بدی اینه که: 1) فرار کنی؟ - نه.  2) داد و فریاد راه بندازی؟ - نه؟ 3) سنگ برداری دید بگیری توی کله ام؟ - نه ... تو فقط به روی خو میا، دیگه همه چیز حلّه. 

به قول عبدلو از بر و بچ خودمان، اگه هنر اینه که دو تا عتیقه مثل شما اسم خودشان را گذاشته اند هنرمند، ..یدم تو این هنر.

بای.


تعداد بازدید از این مطلب: 560
برچسب‌ها: هلر , جزیره قشم ,
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


مطالب مرتبط با این پست

سلام. خوش آمدید. نظرات شما موجب دلگرمی ماست. سپاس.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود